|
وبلاگ شخصی من وبلاگ وحید جنتی
وقتي باران ميبارد، به چهرة شهر كه مثل آيينه مي درخشد ، نگاه كرده اي ؟
ديده اي شهر چطور چشمان خواب آلودش را باز مي كند وزندگي را از سر مي
گيرد؟ مردم را ديده اي؟ جويبارها را ديده اي؟ تا به حال قدم زدن در باران را
تجربه كرده اي ؟ ديده اي چگونه روحت به پرواز در مي آيد وقلبت از نشاط
لبريز مي شود ؟ تا به حال قلبت را در باران شستشو داده اي؟ تا به حال در يك
روز باراني از خوشحالي در خيابان به هوا پريده اي ؟ در كوچه ها كه بوي
عطر كاهگل مي دهد دويده اي؟ كنار خيابان به وقت رفت وآمد اوتومبيلها كه آب را به هوا مي پاشند نگاه كرده اي؟ زمين خوردن ملايم كسي را كه به سرعت بلند مي شود ومي خندد ديده اي؟
به صداي ريزش باران كه لطيف ترين موسيقي هاست گوش داده اي؟ دستت را
زير باران گرفته اي؟ ديده اي كه فرشته ها چطور از ناودان آسمان به زمين مي
ريزد؟ اينها را ديده اي؟ اگر نديده اي هيچ از باران نمي داني. و لطافت
وشيريني اش را هم در نيافته اي، اما گوش كن : براي آشتي هيچ وقت دير
نيست، باران دوباره مي آيد وتو مي تواني آشتي كني؛ مي تواني همراه با او
در خيابانها بدوي، بازي كني وقلبت را شستشو دهي.
باران تو را به تماشاي سرزمينهاي ناشناخته خواهد برد وقلبت را از شادي
سرشار خواهد كرد. باران تو را دوست خواهد داشت. اوآيت خداست ومثل او مهربان! با باران، آشتي كن.
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب 
آرشيو وبلاگ
نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها
|
|||
 |
تبادل لینک هوشمند 