وبلاگ شخصی من
وبلاگ وحید جنتی

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی است، من مخصوصا برای اینکه کسانی کمتر آشنایی دارند، بخصوص نونهالان مان که تازگی با این مسائل آشنایی دارند قبلا خلاصه ای از آنچه تاریخ کربلا نامیده می شود عرض کنم ، تا بعد به بررسی مطلب برسم وبحث اصلی مان.



سرزمین کربلا سرزمینی است در آن تاریخ ، دور افتاده وکنار افتاده از شهر، بدون آبادی ،

 

بصورت تل بیابان .دریک گوشه ای از بیابان های عراق ، دو دسته در مقابل هم قرار گرفتند.یک

 

دسته مجموع عده ی آنها از کوچک بزرگ وزن ومرد و خدم وحشم وهمه به دویست نفر نمی

 

رسید.دسته ی دیگر فقط عده ی جنگده ها از ده هزار تا سی هزار نفر در تاریخ نقل شده .این

 

دسته ی کوچک این طرفی که همه ی عده ی آنها به دویست نفر نمی رسد وعده ی مردان جنگ

 

آور وجوانان وحتی بچه های جنگنده به هفتاد نمی رسد ، چون مجموع شهدای کربلا را تا هفتاد

 

ودونفروگاهی تا حدود نود نفر ذکر کرده اند واگر هفتاد ودونفر معروف را حساب کنیم دوتای

 

آنها طفل شیرخواره بوده اند ، جنگنده نبودند.این دسته از مدینه وبعد مکه به سمت کوفه حرکت

 

کرده.

 

کوفه در نزدیکی کربلا قرار دارد.در حدود هفتاد کیلومتر با کربلا فاصله دارد.این دسته از

 

مدینه وبعد مکه حرکت کرده است که بیاید به کوفه . آن دسته ی مقابل ده هزار نفر یا سی هزار

 

نفر ، بیشترشان از خود کوفه واطراف کوفه حرکت کرده اند .یعنی نزدیک شهر ودیارشان

 

هستند .آمده اند به جنگ این دسته ی کوچک ، به طور مستقیم یا غیر مستقیم این دسته را از

 

مدینه از مدینه یا مکه به اینجا دعوت کرده اند واین دعوت کننده ها ومیزبانان حالا آمده اند با

 

مهمانان خودشان بجنگند.

 

فردا میان این میزبانان نا سپاس ستمگر نادان بی وفای نامهربان واین میهمانانی که به وسیله ی

 

این میزبانان دعوت شده اند ، جنگی رخ می دهد و همه ی مهمانان تقریبا از دم تیغ می

 

گذرندوکشته می شوند.شاید اگر روح حادثه ی کربلا نبودتاریخ حادثه ی کربلا را این چنین

 

ضبط میکرد.اما این من بودم وشاید عده ی کمی مثل من که برای این که یکی از جلوه های

 

حادثه ی کربلا رادر تاریخ گفته باشیم تاریخ حادثه ی کربلا را به صورت هایی بسیار عالی

 

تراز این ثبت کرده ونقل کرده وحق همان است.

 

بعداز شهادت علی بن ابی طالب معاویه تقریبا فرمانروای مطلق سرزمین پهناور اسلام شد.

 

چون به فاصله ی کمتر ازشش ماه توانست هواداران علی را که دور وبر امام مجتبی جمع شده

 

بودند متفرق کند وقرارداد صلحی با امام مجتبی منعقد کند وخیال خودش را از جهت امام مجتبی

 

وهواداران علی راحت کند.جزء یکی از موارد مهم قرارداد صلح با امام مجتبی این بود که

 

معاویه نباید هواداران ودوستداران اهل بیت علی را تحت فشار وشکنجه قرار دهد.

 

یکی دیگر از مواد مهم این بود که معاویه نباید برای بعداز خودش کسی رابه عنوان خلیفه

 

وفرمانروای اسلام معرفی کند ومنصوب کند.مواد دیگری هم بود .معاویه نسبت به ماده ی اول

 

که خیلی فرصت نداشت.به فاصله ی کوتاهی شروع کرد هواداران علی را به خصوص در

 

نقاطی که دورتراز مدینه بود وبه خصوص در بصره وکوفه سخت تحت فشار قراردادواین

 

فشار بعداز شهادت امام مجتبی خیلی شدیدتر شد.وقایع عجیبی دراین مدت اتفاق افتاد . درهمین

 

کوفه عده ای از دوستان علی با فجیع ترین وشکنجه دارترین وضع به دست عمال وفرمانداران

 

معاویه کشته شدند.

 

ماده ی دوم هم تا موقعی که امام مجتبی زنده بود معاویه مراعات کرد. ولی چون می دید مرگش

 

نزدیک شده می خواست حکومت را در خاندان بنی امیه ثابت واستوار بکند، تصمیم گرفت اول

 

امام مجتبی را از میان بردارد، به وسیله ی سم امام مجتبی را شهید کردوبلافاصله شروع کرد

 

مقدمات بیعت گرفتن برای یزید را فراهم کردن. معاویه دراین راه کارهای عجیبی کرده. اول

 

مغیره بن شعبه ، فرماندار کوفه که پیرمردی بود نسبتا محترم ومطیع، دسیسه ای فراهم کرد

 

معاویه. مورخین می نویسند که این کار را مغیره برای خوش آمد معویه کرد- بعضی از

 

مورخین می نویسند-ولی از آنجایی که معویه بسیار در سیاستش نیرنگ باز بوده .معاویه مغیره

 

را تحریک کرد که از کوفه پیرمرد محترم فرماندار استان بزرگ کوفه، از کوفه به شام بیاید،

 

دمشق، پیش معاویه دریک مجلس بگویدکه: خوب یا امیرالمومنین شما آیا نمی خواهید فکری

 

برای امت اسلام بعداز خودتان بکنید؟ ما می ترسیم.مانگرانیم که بعداز شما امت دچار اختلاف

 

وتشظت بشود.من به نمایندگی اهالی کوفه به این جا آمده ام وخواهش می کنم که شما برای بعداز

 

خودتان تکلیفی معین کنید که مسلمان ها حیران وسرگردان نباشند.

 

 

معاویه هم قدری دست به دست خودش مالیدوگفت: آخر من چه کار کنم ؟ این کار که همچین

 

درست نیست ومن کی را معین کنم؟ چه کار کنم؟ کی را مثلا می گویید معین کنم؟ کی را خوبه

 

معین کنم؟{مغیره} یزید!!! کی بهتر از یزید فرزند برومند امیرالمومنین ؟!! معاویه اول همچین

 

شانه خالی مر کرد به این حالا تا ببینم چه طور می شود! صلاح امت هست؟ صلاح امت نیست؟

 

ولی بعداز دو سه جلسه بازی سیاسی ، بالاخره معاویه رای مغیره بن شعبه را تصویب کرد

 

وگفت: حالا که ملت مسلمان علاقمند است یزید فرزند من به عنوان خلیفه وفرمانروای مسلمین

 

بعداز من باشد البته به دلیل این که باید من مطیع ملت مسلمان باشم، البته من یزید را برای بعداز

 

خودم خلیفه می کنم.

 

خوب! مغیره شما برگرد کوفه این مطلب را باز هم با مردم وبزرگان درمیان بگذار.اگر دیدی

 

همین طور است که می گویی وکردم واقعا داوطلب این مطلب هستند به من اطلاع بده من این

 

کار را خواهم کرد، عجله ای نیست. مغیره برگشت کوفه وشروع کرد گروه گروه مردم را از

 

کوفه به شام فرستادن که بفرمایید این ها وجوه واعیان طبقات مردم .خودشان می آیند به شام

 

وتقاضا دارند که معاویه امیرالمومنین یزید را به عنوان خلیفه وجانشین خودش معین کند. به این

 

ترتیب بازی شروع شد. هر روز عمال وفرمانروایان معاویه از استان های مختلف سرزمین

 

پهناور اسلام گروه هایی را می فرستادند به شام این ها آن جا می آمدند در حضور مردم تقاضا

 

می کردند که معاویه یزید را خلیفه و جانشین قرار بدهد.

 

کم کم معاویه دید زمینه فراهم شده اعلام کرد که یزید بعداز من فرمانروای مسلمین است.

 

بخشنامه کرد به همه ی فرمانروایان ووالیان قسمت های مختلف که باید از مردم برای یزید

 

بیعت بگیرید. بکی از این بخشنامه ها آمد به والی مدینه .والی مدینه نامه نوشت به معاویه که این

 

جا زمینه فراهم نیست. برای این که این جا شهر پیغمبر است. مدینه النبی است. عده ای از

 

بزرگان صحابه اینجا زندگی می کنند. عده ای از بزرگان خاندان پیغمبر این جا زندگی می

 

کنندواین  امر این جا عملی بنظر نمی رسد. به خصوص چهار شخصیت این جا هست که این ها

 

زیر بار این مطلب نخواهند رفت وتااین چهار شخصیت با یزید بیعت نکنند مردم دیگر محال

 

است که ازشان{بتوانیم} بیعت بگیریم.در درجه ی اول اباعبدالله حسین بن علی ، عبدلله بن

 

عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدلله بن زبیر.این چهار نفر بسیار بعید است بتوانیم ازشان برای

 

یزید بیعت بگیریم وحاضر بشوند وتن در بدهند وتا آن ها نکنند از بیشتر مردم محال است بیعت

 

گرفتن برای یزید.

 

معاویه در جوابش نوشت به این که آن ها راخصوصی بخواه، تطمیع کن، تهدید کن، شاید بشود.

 

به فاصله ی کوتاه والی مدینه برای معاویه نوشت من آنچه ازدستم برآمد کردم نشد ونمی شود.

 

معاویه گفت: خیلی خوب با مدینه کاری نداریم. فعلا مدینه مستثنی. چند ماهی گذشت. معاویه

 

دستور داد به قسمت های دیگر با تاکید که باید بدون استثنا همه برای یزید بیعت کنند با شما.

 

وقتی همه مسلم شد، با یک گروه هزار نفری از سواران سپاه سواره نظام زبده ی شام حرکت

 

کردآمد به سمت مدینه ومکه به عنوان حج. می خواهد بیاید امیرالمومنین به حج خانه خدا وارد

 

مدینه شد.ابن اثیر در کامل می نویسد در اولین برخورد با حسین بن علی برخورد کرد.خیلی

 

خون سرد وبی اعتنا. بعد عبدالرحمن بن ابی بکر، بعد عبدالله بن عمر، بعد عبدالله بن زبیر.باهر

 

چهار نفر برخورد بسیار تلخی کرد.

 

 

ایام حج نزدیک بود این چهار نفر هم مثل خیلی ها به سمت حج رفتند. معاویه در مدینه مدتی

 

ماند. شروع کرد برای عده ای پول فرستادن عده ای را تهدید کردن، عده ای را تطمیع کردن تا

 

آنجا که می توانست در مدینه خودش شخصا فعالیت کرد تا زمینه ی افکار مردم مدینه برای

 

بیعت با یزید فراهم کند. در آنجا نقل می کنند که عایشه با معاویه برخورد تلخی کرد و گفتگویی

 

میان معاویه وعایشه رخ داد که چون وقتمان طول می کشد ازش صرفنظر می کنم.

 

دوسه نفر از عقلای مدینه با معاویه ملاقات کردند، گفتند : این راهی که تو می روی را درستی

 

نیست. تو نمی توانی با تهدید وزور با این چهار نفر مقابله کنی. هرچند این چهار نفر الان نه

 

حکومت در دستشان هست، نه سپاه دارند، نه لشگر دارند، هیچ چیز ندارند. اما استخوان

 

وشخصیت آنها تو را خرد می کند. صلاح دراین است که بیش از این سربه سر این ها نگذاری.

 

برو حج و برگرد. ولی معاویه از آن هایی بود که وقتی دنبال یک هدف را می گرفت، از هیچ

 

کاری فروگذار نبود تا به هدف برسد. آمد مکه در مکه که یک مجمع بزرگ اسلامی بود معاویه

 

باز با این چهار نفر برخورد کرد. در آن جا خیلی به آنها خوش آمد گفت. خیلی محبت کرد.

 

خیلی احترام کرد. خودش اسب و نوکر فرستاد واز آن ها  خواهش کرد به مجلس معاویه بیایند.

 

این چهار نفر دیدند سیاست معاویه عوض شده   در مدینه با آن خشونت وتلخی وگستاخی در

 

مکه با این رویه ی نرم وآرام! چه خبر شده؟ چهار نفری با هم جلسه کردند . گفتند کاسه ای

 

زیر نیم کاسه ای است . باید ما قبلا خودمان را برای برخورد با معاویه آماده کنیم. معاویه

 

اتفاقأ به فاصله ی کمی از این چهار نفر دعوت کرد که در یک جلسه ی خصوصی با او

 

ملاقات کنند . به محض این دعوت چهار نفر دور هم نشستند مشورت کدند که کدامیک از ما

 

در آن جلسه صحبت بکند .بالاخره عبدالله بن زبیر انتخاب شد که در آن جلسه پاسخگوی

 

معاویه باشد. معاویه این چهار نفر را دعوت کرد وبا آنها خلوت کرد و شروع کرد مقداری

 

درباره ی یک یک اینها مدح وثناء خواندن.

 

اما شما حسین بن علی! سید جوانان مسلمین هستید.آقای جوانان مسلمان ها هستید. فرزند زاده

 

ی رسول خدا هستید. فرزند علی مرتضی هستید. مقامتان چنین است. شأنتان چنان است . اما

 

عبدالله بن عمر! فرزند عمر هستید  که نسبت به اسلام چه کرده وچه کرده. اما شما

 

عبدالرحمن بن ابی بکر! پیرمردی هستید محترم  فرزند خلیفه ی اول  چه هستید   چه هستید

 

.اما شما عبدالله بن زبیر ! مردی هستی شجاع  در تاریخ اسلام شجاعت ها داشتی   خودت  

 

پدرت چنین چنان – مقداری از آنها تمجید کرد- ولی من از شما یک خواهش دارم  چه شده

 

است که شما از بیعت با فرزند من یزید امتناع کردید؟ فکر نکنید که به دست یزید می آید. کار

 

بدست خود شماست. من قول می دهم تمام رتق و فتق امور به دست شما باشد. فقط اسم

 

خلافت روی یزید باشد که بعدها اختلاف پیش نیاید. همه ساکت شدند!

 

روکرد به عبدالله بن زبیر   گفت: تو یک حرفی بزن! گفت: شما را مخیر می کنیم میان یکی

 

از سه کار  یا اصلأ خلیفه ای معین نکنید. بگذارید بعداز شما مردم خودشان خلیفه ای انتخاب

 

کنند. یا مثل ابوبکر   عمر را که اصلأ قوم وخویشی با او نداشت- با این که ابوبکر پسر

 

داشت محمد بن ابی بکر  عبدالرحمن بن ابی ابکر  بچه هایی داشت  با این که پسر داشت قوم

 

و خویش داشت  هیچ کدام از آنها را خلیفه نکرد- عمررا که اصلأ فاصله اش خیلی دور بود

 

با قریش  او را بعنوان خلیفه معین کرد. شما هم یک فرد شایسته ای را از غیر خاندان

 

خودتان به عنوان زمامدار مسلمین معرفی کنید. یا مثل عمر کار را به شورای شش نفرهی یا

 

ده نفری واگذار کنید. اما این کار که شما می خواهید برای بعداز خودتان برای اولین بار در

 

تاریخ اسلام   خودتان زمینه ی حکومت فرد دلخواهتان را برای بعد فراهم کنید  برای ما قابل قبول نیست.

 

معاویه دید چه بگوید؟ گفت: من که نمی توانم در پاسخ شما حرفی بزنم اینجا وعاجزم از این

 

که در برابر منطق شما دلیل وبرهانی بیاورم  من حالا حرفی ندارم  عرضی ندارم   بسیار

 

خوب ! فردا دریک جلسه ی عمومی من بلکه بتوانم نظر خودم را بگویم . اما چون من آدم

 

ظعیف المنطقی هستم وشما خیلی منطقتان نیرومند است  یک شرط دارد وآن این است که شما

 

که در جلسه می نشینید من چه خوب بگویم چه بد بگویم چه راست بگویم چه دروغ بگویم

 

حق اینکه یک کلمه حرف بزنید ندارید والان اعلام می کنم که فردا دو نفر با شمشیر برهنه

 

بالای سر شما از مأموران شام- که هیچ دیگر پیغمبر وخاندان پیغمبر سرشان نمی شود با

 

تبلیغات بیست ساله ی معاویه- من دو نفر از اینها را بالای سرهر کدام از شما باشمشیر برهنه

 

کشیده مامور می گذارم که اگر کلمه ی اول را گفتید به کلمه ی دوم نمی رسد  سرتان را از

 

تنتان جدا کرده اند. من یا راست می گویم یا دورغ می گویم. اگر راست می گویم که خوب 

 

اگر دروغ می گویم بگذارید این دروغ پای خودم باشد.

 

فردا شد و معاویه آمد در یک جلسه ی بسیار عمومی و گفتند امیرالمؤمنین معاویه می خواهد

 

سخنرانی کند. آمد رفت خطبه ای خواند. همه ی مردم هم نشسته اند ساکت  در چند گوشه ی

 

مجلس هم چند مأمور شمشیر به دست بالای سر چند نفر ایستاده اند .البته آن قدر شلوغ است

 

که این مطلب هم خیلی جلب توجه نمی تواند بکند. معاویه رفت منبر وشروع کرد مقدارزیادی

 

از مردم تعریف کردن و تمجید کردن وبعد مقداری زیادی درباره یزید تعریف کردن وتمجید

 

کردن   یزید پسر من چنین است  چنان است  نسبت به رعیت ونسبت به مردم ومسلمانان این

 

قدر مهرو علاقه دارد وچنین است وچنان است وشنیده ام که می گویند : چهار نفر از بزرگان

 

مسلمین با خلافت یزید مخالفند.یکی حسین بن علی  یکی عبدالرحمن بن ابی بکر  یکی عبدالله

 

بن عمر  یکی عبدالله بن زبیر  عجب مردم دروغ می گویند ! من خودم با اینها دیشب صحبت

 

کردم. ابدأ مخالفتی ندارند اینها وکاملأ تصدیق می کنند این مطلب را که خلافت یزید به

 

صلاح امت اسلام است!

 

به این ترتیب مأمورانش را هم گذاشته بود ومخصوصأ عده ای ازمردم شام را گذاشته بود که

 

اول بیایند وهمان جا با معاویه بیعت کنند وبه عنوان یزید.مردم ریختند با معاویه بیعت کردند

 

به عنوان یزید.این داستان را در تاریخ خای معتبر برادران سنی مان نوشته اند. از جمله کامل

 

بن عتیق که جزء مأخذه بسیار مهم تاریخی اسلام است وشاید آقایان نمی دانم شاید برای اولین

 

بار است در تاریخ کربلا چنین ریشه هایی را می شنوید   نمی دانم شاید...

 

به این ترتیب این چهار نفر چه کنند؟ حرف بزنند کشته می شوند بی فایده خوب کشته بشوند 

 

اما بی فایده. حرفشان را نمی توانند برسانند. چون کلمه ی اول به کلمه ی دوم نمی رسد. نقشه

 

ای است معاویه بازی کرده   به ثمر رسید. ابن اثیر می گوید بعداز این که ازدحامی شد  مردم

 

بامعاویه بیعت کردند   به جان این چهار نفر که عجب! شما گفتید که ما هرگز با یزید بیعت

 

نمی کنیم  پس چه شد؟

 

گفتند : دروغ می گوید این مرد.گفتند: نه خیر! شما دروغ می گویید  پس چرا همان جا بلند

 

نشدید تکذیب کنید؟ گفتند این بلا را به سر ما آورده بود. این توطئه را چیده بود.ولی کی بود

 

که به این حرف ها گوش کند دیگر؟

 

به این ترتیب معاویه نقشه ی خودش را بازی کرد برگشت به شام. در سال پنجاه وشش

 

هجری.چهار سال بعد در سال شصت هجرت در ماه رجب  اول ماه رجب یا پانزده ماه

 

رجب  مختلف نوشته اند  معاویه مرد.یزید آمد سر کار باید یزید مجددأ بعداز اینکه می آید

 

سرکار به عنوان خلیفه بیعت بگیرند برایش. ملاحظه کنید بیعت قبلی به عنوان ولایتعهدی

 

بوده  حالا باید به عنوان امیرالمنین وخلیفه برای او بیعت بگیرند مجددأ .دستور داد به همه ی

 

فرمانداران که از مردم بیعت بگیرید. از جمله به نعمان بن بشیر والی مدینه  نوشت بیعت

 

بگیر ونوشت مخصوصأ در مدینه سخت گیری کن. هیچ فردی   بدون استثنأ باید همه بیعت

 

کنند ونسبت به این چهار نفر هم تذکر داد به هر قیمتی هست از آنها بیعت بگیر.نعمان فرستاد

 

سراغ این چهار نفر.آنها چه گفتند؟ این سه نفر فعلأ جزء بحث ما نیست. فرستاد سراغ امام

 

حسین. امام حسین با عده ای از بنی هاشم آمدند به سمت دارالعماره .امام وارد مجلس شد تنها 

 

نعمان ومروان بن حکم نشسته اند. نعمان قصه را گفت که من دستور دارم از شما بیعت

 

بگیرم به عنوان خلافت برای یزید. حضرت فرمود: من بیعت نمی کنم. نعمان تهدید کرد 

 

مروان هم تحریک کرد.

فکر می کنید که از نظر روح مبارزه ودلیری وشجاعت الهی امام حسین خوب بود همین جا

 

در برابر این دو نفر بایستدومقاومت کند ومطلب همین جا تمتم بشود؟

 

یا فکر می کنید بهتر بود امام حسین هر تصمیمی دارد موقعی اجرا کند که در یک صحنه ی

 

باز تاریخی   آن تصمیم به مرحله ی عمل درآید؟ امام حسین از اول  از روزی که معاویه می

 

خواست از او برای یزید بیعت بگیرد تصمیم خودش را گرفته بود. باید در برابر این مطلب به

 

قیمت جان قیام کند وبایستد. اما جا وصحنه ی این جانبازی کجا باشد؟ این خیلی مسئله ی

 

مهمی بود. صحنه ی این جانبازی در مجلس مکه باشد که معاویه دو نفر شمشیر به دست

 

بالای سر هرکدام از این ها گذاشته؟ امام حسین برخیزد صحبت کند وهمان جا کشته شود؟ نه!

 

چه ثمر؟ صحنه ی این مقاومت ودلیری وشجاعت ایمانی والهی در خانه ی نعمان بن بشیر

 

باشد که نعمان است و مروان است وامام حسین؟ چه ثمر؟

 

این بود که حضرت فرمود: خوب نعمان   تو اگر هم بخواهی از من بیعت بگیری این جا که

 

فایده ای ندارد چون مردم قبول نمی کنند. تومیدانی که بیعت گرفتن از من روی مردم اثر

 

دارد. اگر می خواهی بیعت دگیری بهتر است فردا بیعت بگیری در یک مجلس عمومی. من

 

هم ضمنأ فکرهایم را بکنم. نعمان پسندید. مروان به نعمان گفت: نگذار برود  از چنگت 

 


شمع عشق بهترین هدیه برای یک دوست آموزش کوچک کردن شکم پس از زایمان بصورت تصویری و کامل

نظرات شما عزیزان:

mohammad azad
ساعت2:58---24 دی 1390
الييييييييي بود وبلاگه بسيار زيباي داري موفق باشي

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان وبلاگ وحید جنتی و آدرس http://vahidjam.lxb.ir/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.