وبلاگ شخصی من
وبلاگ وحید جنتی

توصیه یک لبو فروش به وزیر ارشاد

Posted: 12 Mar 2014 12:26 AM PDT

این درست که بخش اعظم نگرانی مقدس بزرگان در باب فرهنگ، رنگ تعهد دارد، اما لااقل خلاصه کردن نگرانی های فرهنگی رهبر انقلاب در مقوله تعهد، گمانم خطای در تحلیل باشد. «من نگران فرهنگ هستمِ» رهبر انقلاب، فقط نگرانی فلان عالم دین مدار از بهمان فیلم مسئله دار نیست، بل نگرانی آن فرزانه صاحب هنر و صائب نظری است که «دن آرامِ» نه چندان آرام، مواج، حماسی، تاریخی و صدالبته سخت خوان «شولوخوف» را آنهم در ۴ جلد مطول و نفس گیر، آنهم در دوره جوانی یا بهتر بگویم نوجوانی، آنهم در اتوبوس های قراضه شهری مشهد، آنهم از این ایستگاه به آن ایستگاه خوانده است. هنوز مانده بود جماعت بعد از این روشنفکر کتاب باز، حتی عنوان «دن آرام شولوخوف» را به درستی تلفظ کنند که «آقا»ی از همان ازل «آقا»، سرخوش از اتمام این رمان سنگین، رفته بود سراغ رمانی دیگر از نویسنده کلاسیکی دیگر، بی آنکه ذره ای از سایر کارهای شان کم گذاشته باشند.

باری در سال دوم دوره دبیرستان به توصیه خصوصی دبیر انشا، چاپ ۲ جلدی این رمان دوست داشتنی اما واقعا مخوف (!) را دست گرفتم، اما هنوز به صفحات ۳۰ یا ۴۰ نرسیده، دستانم را در برابر شاهکار جناب شولوخوف به علامت تسلیم بالا بردم، یعنی که ما این کاره نیستیم! آخر فقط در یک قلم، رمان تا همین ابتدای کار، صرف نظر از شکوه کم مثال و شروع رویایی اش، پر از شخصیت بود و اسم هر شخص، دست کم، نیم خطی از کتاب جا می گرفت! حال، ابعاد حوادث و پیچیدگی های بزرگ هر حادثه که در دل خود، سرشار از گره های ریز و درشت دیگر بود، بماند! حضرت دبیر که شاهد این استیصال بود، توصیه کرد این کتاب را مثل کتب درسی بخوانم؛

«یک دفتر ۱۰۰ برگ بگذار کنارت، صفحه به صفحه که می روی جلو، اسم اشخاص را بنویس، رابطه های حقیقی و حقوقی را بنویس، جبهه بندی ها را بنویس، قهرمان و ضد قهرمان را بنویس و هر چند صفحه یک بار، خلاصه بخش جدید را بنویس که اثر از دستت در نرود و الا ۵۰ بار شاید بتوانی «دن آرام» را شروع کنی، اما هرگز نمی توانی بهترین اثر شولوخوف را تمام کنی!»

با این توصیه استاد، البته کار من سخت تر شد، چرا که بی اغراق می بایست در ازای دن آرامی که می خواندم، دن آرامی هم می نوشتم! القصه، با همین پند استاد، دوباره شروع کردم و این بار فکر کنم صفحات ۷۰ یا ۸۰ بود که با عصبانیتی در حد انفجار، رفتم پیش جناب دبیر؛ «ما که غلط کردیم، اما شما می شه لطف کنین بگین آخرش چی می شه؟!»

این گذشت تا آنکه سال سوم دبیرستان، وقتی انشایی قصه واره درباره مادر یکی از شهدای کوچه مان نوشتم، همان دبیر دلسوز تشویقم کرد و گفت؛ «حقوق ۳ ماهم را به تو می دهم، به این شرط که تنبلی نکنی و «دن آرام» را یک بار تا آخر بخوانی، اصلا طوطی وار بخوانی، اما بالاغیرتا بخوانی ها!» این بار، وسوسه پولی نزدیک به ۵۰ هزار تومان که آن زمان برای خودش پولی بود، مرا تا خواندن نیمی از جلد اول «دن آرام» جلو برد، اما زنگ تفریحی که اساسی در پیچاپیچ گره های جذاب لیکن کور و کمرشکن رمان جناب شولوخوف، گیر کرده بودم و نخ داستان را رها شده دیده بودم، به دبیر خود گفتم؛ «بی زحمت، یک چهارم پول وعده داده شده را بدهید، الباقی بقای عمر شریف!»

من البته بعدها بیستون «دن آرام» را به یک انگیزه دیگر یعنی «عشق» تا آخر کندم و… اصلا کجا بودم؟!

داشتم می گفتم که اگر دوست و دشمن بر اشراف رهبر انقلاب بر فرهنگ و هنر، صحه مکرر گذاشته اند، حق است من باب این افتخار و اعتراف، نگرانی حضرت آقا درباره فرهنگ، به عنوان نگرانی یک کارشناس اعلی و یک ادیب هنرمرد مورد مداقه قرار گیرد که «هنرمرد» هزاران مرتبه افزون تر از «هنرمند»، در شئون مختلف هنر، سرساربان اصحاب فرهنگ و سرکاروان اولیای قلم است. آری، باور دارم رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی، ناظر بر بسیاری رفتار و گفتار، هم از منظر تعهد، نگران حال و روز فرهنگ اند، هم از روزنه تخصص. درباره نگرانی از منظر تعهد اما در همین چند روز اخیر، اهل فن سخن ها گفته اند و ان شاء الله باز هم خواهند گفت، لیکن در این مقال، درباب دغدغه از روزنه تخصص، نکاتی هست که بدان اشاره خواهم کرد. بی شک، این نکات تخصص محور نیز در ایجاد نگرانی بزرگان از مقوله فرهنگ، بی تاثیر نبوده اند.

یک: احساسم بر این است که مجلس در دادن رای اعتماد به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عمل بر مبنای مصلحت کرد، نه عدالت. چه خوش مان بیاید، چه نه، جنس وزیر ارشاد دولت اعتدال، بیشتر با سیاست و کار سیاسی جور است تا فرهنگ و کار هنری. سابقه ایشان هم همین را نشان می دهد. ما یک «خط کشی سیاسی» داریم و یک «خط شکنی فرهنگی» که مع الاسف وزیر فعلی ارشاد، بیشتر با مورد اول تعریف می شوند. من واقعا بنای بر امید و حتی اعتدال (!) دارم که جناب جنتی از این نوشته خیرخواهانه، آزرده خاطر نشوند، اما حق این بود که وزارت فرهنگ با میدان دادن به ساربان متعهد هنر انقلاب، نقصان تخصص بعضی مدیران خود را جبران می کرد، نه اینکه برای سارقان هنر انقلاب، سفره بگشایند و موجبات اعتراض علما را فراهم آورند.

دو: طبق واقعیت، امهات سخن وزیر ارشاد در این مدت از عمر دولت اعتدال، موضوع سانسور بوده و فیسبوک. درباره سانسور، نگارنده معتقد است که در جمهوری اسلامی اصلا و اساسا سانسوری وجود ندارد. خوب است میرزابنویس های نظام سلطه که پاچه خواری غرب را در ردیف افتخارات خود محاسبه می کنند، بفرمایند که جز «حق راهپیمایی علیه خود خدا»، «خشن خواندن متن قدسی زیارت عاشورا»، «خدشه های دامنه دار بر حکم قرآنی قصاص»، «زیر سئوال بردن غدیر خم»، «همرنگ کردن لوگوی روزنامه خود، یک روز با پرچم تروریست های سوریه، روز دیگر با پرچم شیطان بزرگ»، «اهانت به ساحت آسمانی مولای متقیان و حضرت صدیقه کبری»، «همنوایی با اسرائیل در این تحلیل ضایع که توافق ژنو، بیشتر متضمن منافع ملت ایران است» و خزعبلاتی از این دست، دیگر چه می خواستند بنویسند که ننوشته اند؟!

به راستی آیا خط قرمز دیگری هم باقی مانده که سینه چاکان لیبرالیسم درنوردیده باشند؟! قلم به مزدهای دشمن، تقریبا هر روز، مشغول نوشتن همین اباطیل در روزنامه و کتاب و… هستند، آنوقت وقیحانه و پررو، نظام مظلوم ما را متهم به وجود سانسور می کنند، بلکه مندرجات حقوق بشری خود را برای امثال احمد شهید فاکتور، و ارتزاق از مالیات مردم آمریکا کنند. به خدا فهم اینکه در جمهوری اسلامی، سانسور –به آن معنی که مثلا در خود کشور آمریکا هست!- اساسا وجود ندارد، خیلی هم حالا تعهد نمی خواهد، بلکه با اندکی تخصص می شود فهمید که در جمهوری اسلامی، اتفاقا این آزادی زیادی است که مخل کار فرهنگ شده، نه سانسور زیادی. حال تاسف آور نیست که اولین شخص فرهنگی دولت اعتدال، علی الدوام چماق سانسور بر سر این نظام مظلوم بلند کند؟! فاین تذهبون؟! کجاست آیا حد مظلومیت فرهنگی این نظام مقتدر؟!

آنچه در جمهوری اسلامی هست، مقدار قلیلی «ممیزی» است آنهم به پشتوانه شرع و قانون. شگفتا! همین ممیزی مختصر هم گاهی به جای سگ های هار، دست سنگ های مقاوم را با شکایت های بی وجه می بندد! من دست بر قضا معتقدم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ان شاء الله من باب قصور در تعهد نیست که گاهی رفتار و گفتار مغایر با حقیقت از خود نشان می دهند، بلکه مشکل بزرگتر، عدم تخصص کافی مدیران در حوزه فرهنگ و هنر است. ذیل بحث سانسور ادعایی، چند بار جناب جنتی پیشنهاد دادند که کتاب هم مثل روزنامه، باید سانسور بعد از انتشار داشته باشد!

اولا؛ تهمت درشت سانسور، دروغی است که دشمن بی ادب و کودن، بر نظام ما می بندد و قطعا تکرار آن از زبان وزیر ارشاد دولت خود جمهوری اسلامی، کمی زیاده از حد، مضحک و خنده دار، بلکه گریه دار و باعث آزار است،

ثانیا؛ وقتی گاهی از روی قصور و غفلت، ایضا ناآشنایی با حوزه کار، خود وزیر ارشاد دولت ما، همان تهمت زشت دشمن را تکرار می کند، آیا این خود موید این مهم نیست که در جمهوری اسلامی، فرهنگ، اساسا و اصولا از آزادی زیادی است که دارد ضربه می خورد، نه احیانا از سانسور زیادی؟! دیگر آزادی بیشتر از این، و سانسور کمتر از این، که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خودمان، گاهی از روی ندانم کاری، زبان سارقان فرهنگ را علیه ساربان فرهنگ دراز می کند؟!

ثالثا؛ این دست سخنان وزیر ارشاد، با عرض معذرت، نشان می دهد که آقای جنتی، نه شناخت کافی از «رسانه کتاب» دارند، نه شناخت لازم از «رسانه روزنامه»! روزنامه چون روزنامه است، ممیزی خود می طلبد و کتاب چون کتاب است ممیزی دیگری.

طرفه حکایت اینجاست؛ اولین معترض این سخن غیر متخصصانه وزیر فرهنگ، معدودی انتشاراتی همیشه متوقع و حق به جانب بوده اند! ایشان، البته بی آنکه خود بخواهند، بر این مهم صحه گذاشتند که ممیزی کتاب، حتما باید ممیزی قبل از چاپ باشد چرا که کتاب، رسانه ای جدای از رسانه روزنامه، با اقتضائات خاص خود است. سخنان وزیر ارشاد درباره فیسبوک هم ثابت می کند که این برادر ما، از فقدان تخصص به شدت رنج می برد. آقای جنتی اخیرا گفته اند؛ «به همان دلیل که گیر دادن ما در اول انقلاب به ویدئو اشتباه بود، گیر دادن الان ما هم به فیسبوک اشتباه است»! اساسا قیاس میان ویدئو و فیسبوک نشان می دهد که متاسفانه وزیر محترم ارشاد، نه آن را شناخته اند، نه این را! به ویدئو، آن روزی گیر داده شد که از آن، احتمال فساد بیشتر می رفت تا استفاده درست، و چون اغلب، همین هم بود، فلذا گیر مثبتی بود و هرگز لازم به شرمندگی نیست. اگر بر اساس جبر زمانه، برخی اقتضائات قرار است خود را با بار منفی بیشترشان بر گرده فرهنگ ملی ما تحمیل کنند، صدالبته ممانعت منطقی یا حداقل گوشزد کردن مخاطرات و خطرات، بسیار سنجیده تر از آن است که ما خود از ترس مرگ، دست به خودکشی بزنیم و خودمان مروج ماهواره و فیسبوک شویم! محیط مجازی فیسبوک، آنقدر آلوده هست که حتی سران غرب هم از حضور فرزندان خود در این فضای اساسا بی در و پیکر، ممانعت به عمل می آورند، آنوقت وزیر ارشاد خودمان، نه یک بار و دو بار، بلکه مکرر، بر آزادی استفاده از فیسبوک مهر تایید می زنند، آنهم در شرایطی که طبق قانون، حضور در این محیط، غیر قانونی است! خوب است جناب وزیر توضیح دهند که حضور یا عدم حضور در فیسبوک، دغدغه فرهنگی چه تعداد از جوانان ماست؟! بدون تعارفات مرسوم، اغلب اعضای فیسبوک، به این محیط به عنوان «سر کوچه اینترنت» و محلی برای مبتذل ترین سرگرمی ها در فضای مجازی می نگرند تا جایی برای کار فرهنگی موثر. در فضای سایبر، فیسبوک، شانی بیشتر از یک گاراژ ندارد؛ گاراژی البته بزک کرده و غلط انداز در حد رستوران های چند ستاره، با گارسون هایی که کاملا برهنه از مشتری پذیرایی می کنند! اشربه؛ به جای آب، شراب! اطعمه؛ به جای نان، سراب! و همه چیز، خالی تر از حباب! فیسبوک، بیش از آنکه یک رسانه باشد، یک «رساله معکوس» است! هر چه که حرام تر است، در این محیط، حلال تر است! غایت فیسبوک، مجازی کردن همه واقعیت ها و قلب همه حقیقت هاست! گاهی البته شوی انسان دوستی برگزار می کند، اما مسئله اینجاست که «شو» برگزار می کند! در خلال همین نکته هاست که می بینیم در جمهوری اسلامی، وبلاگ و سایت، برخلاف فیسبوک، ذاتا منع قانونی ندارند، چرا که مهار آن و زمام افسار آن، تا حد بسیار معقولی، دست مدیر همان سایت و وبلاگ است، نه چون فیسبوک، دست دائرکنندگان خود فیسبوک! جمهوری اسلامی از ترس ماهواره و فیسبوک نیست که استفاده از این ۲ را غیر قانونی دانسته. این، ماهیت ضد ابتذال و ذاتا ضد فساد اخلاقی نظام ماست که قانون وضع می کند. صدالبته وجود پاره ای محسنات در بعضی رسانه های خاص، یا آنچه به غلط یا درست، جبر روزگار خوانده می شود، هرگز منجر نخواهد شد که نظام ما، خود بیاید و مشوق بعضی کارها شود یا از بعضی حد و مرزهای قبلی و فعلی، احیانا ابراز ندامت کند. این همه که گفته شد، از منظر تخصص بود و متاسفانه ما باید سر بدیهیات هم با بعضی دوستان چانه بزنیم.

 سه: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می تواند به نگرانی فرهنگی بزرگان به چشم یک فرصت برای جبران گذشته نگاه کند، بلکه آب رفته به جوی بازگردد. الحمدلله واکنش شایسته و قابل تقدیر وزیر محترم نیز حاکی از عزم اصحاب فرهنگ در دولت اعتدال مبنی بر اصلاح رویه غلط چند ماه گذشته است. خود این واکنش، فی حد ذاته ثابت می کند که گیر اصل کاری، الحمدلله بیش از آنکه نهفته در «تعهد» باشد، -و خدای نکرده، غیر قابل جبران باشد- چنبره در «تخصص» زده است. آشتی با ساربان فرهنگ، و تعیین مرز صریح و صحیح با سارقان فرهنگ، می تواند فقدان تخصص را علاج کند. راه پیش روی وزارت فرهنگ، باز است؛ جوانان انقلابی برای کمک به همه اجزای این دولت، آماده اند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که جای خود دارد. فی المثل «جشنواره مردمی عمار» بهترین کمک به «فرهنگ و ارشاد اسلامی» بود، اما عجبا که ما «جنتی بزرگ» را در اختتامیه جشنواره مردمی عمار دیدیم و «جنتی کوچک» را نه! گویی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با بچه های مخلص و باوزانت فرهنگ و ارشاد اسلامی قهر است! و متاسفانه از این مثال ها زیاد است. فی الواقع آنکه باید بگردد و «اکبر شریعت» را در کوچه پس کوچه های شهر شیراز پیدا کند و در روزگار بدترین رجزخوانی های دشمن، ضمن تجلیل از گوینده قرای «کربلا، کربلا! ما داریم می آئیم…» بهترین، ظریف ترین، محکم ترین، غیر مستقیم ترین، مستقیم ترین و فرهنگی ترین پاسخ ممکن را به دشمن بدهد، وزارت ارشاد است، اما از آنجا که ظاهرا مسئله فیسبوک و سانسور و… وقتی برای کارهای ایجابی و اصلی وزارت ارشاد باقی نگذاشته، این جوانان انقلابی و گمنام هستند که می آیند و بی هیچ چشمداشتی، بارهای بر زمین مانده فرهنگی دولت اعتدال را به بهترین وجه ممکن و با همان خلوص بچه بسیجی های زمان جنگ برمی دارند. لبیک به فرهنگ، یعنی استفاده از ظرفیت همین جوانان انقلابی. تخصص این ساربان متعهد، می تواند جبران مافات کند. رمان این انقلاب، «زوال کلنل» نیست؛ داستان همین بسیجیان متخصص، متعهد، بی ادعا و بدون زوال است که جنگ باشد یا نباشد، سنگر مقاومت را خالی نمی کنند، جبهه فرهنگ را خالی نمی کنند، عرصه هنر را خالی نمی کنند. سطح دغدغه های وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی باید خیلی بالاتر از این حرفها باشد. سانسور، اتهام دشمن است و فیسبوک، زمین بازی او. وزارت فرهنگ باید به طریق اولی، نگاه به ظرفیت درونی داشته باشد و گفتارش اساسی تر باشد و رفتارش نیز. عاقبت حتی ظاهر همین عنوان «فرهنگ و ارشاد اسلامی» هم خروجی های دیگری می طلبد و باید شان آن حفظ شود.

چهار: روشنفکرانی که نزد بعضی دولتمردان، «از ما بهتران» شده اند، خود در تعریف «زندگی» می گویند؛ «زندگی یعنی خواندن رمان و رفتن به سینما». سلمنا! جبهه و جنگ را اگر از این رمان و سینمای تان بگیریم، دیگر چه چیز دندانگیری دارید برای عرضه؟! اگر جز این نیست که زندگی شما، نانخور جبهه و جنگ ماست، اگر جز این نیست که کتاب تان دارد نان «دا» و «پایی که جا ماند» را می خورد، و اگر جز این نیست که سینمای تان دارد نان «کارگردانان جبهه رفته و جنگ دیده و زخم چشیده» را می خورد، شایسته تر آن است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مایه افتخار باشد، نه اسباب نگرانی. و بایسته تر آن است که رفتار و گفتار این وزارتخانه، لااقل محض روی گل تعریف روشنفکران از زندگی، این همه دل بچه های جبهه و جنگ را به درد نیاورد. «معراجی ها»یی چون «چ» که هنوز «شیار ۱۴۳» را رها نکرده اند، همچنان هستند. چمران هست. احمدی روشن هست. ولله وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی، زیبنده تر است بیش از سانسوری که نیست، و فیسبوکی که به شکل مضاعف مجازی است، من باب دل مادر شهید بهروز صبوری، سخنوری کند. هنر یعنی این مادر شهید. فرهنگ یعنی این مادر شهید. و صدالبته، زندگی معنایی فراخ تر از آن دارد که روشنفکران گمان برده اند. زندگی یعنی این مادر شهید. جز این، زندگی تعریف دیگری هم دارد؟! فرض است بر وزارت ارشاد که هم از جنبه تعهد، هم از جنبه تخصص، خود را تطبیق با «شهادت، هنر مردان خداست» دهد و الا از پیرمردان زوال نویس، چیزی عاید فرهنگ ما نمی شود. برعکس! قطرات اشک مادر شهید بهروز صبوری، نیک اگر بنگری، دقیقا بر گونه فرهنگ است که دارد جاری می شود و گوهر هنر می زاید. به این شیرزن است که هنرمند می گویند، بلکه هنرمرد می گویند.

***

دیشب در چهارراه دردشت تهران، با یک لبوفروش صحبت که چه عرض کنم، رسما داشتم مصاحبه می کردم. از او پرسیدم؛ وزیر ارشاد را می شناسی؟ جواب داد؛ نه! جواب داد «نه» اما ادامه داد؛ من یک توصیه به ایشان دارم، هر که هستند حالا! گفتم؛ بفرما! گفت؛ جواب این حرفهای پوچ اوباما و جان کری را آنطور که حق شان است بدهد، خیلی دیگر پررویی دارند می کنند علیه ملت ما! نگاه عاقل اندر سفیه که قطعا نه، -اساسا ما برخلاف بعضی مشاوران عالی، هرگز همچین نگاهی به توده های زحمتکش نداریم!- اما نگاه مصاحبه کننده اندر لبوفروشی کردم و گفتم؛ مرد حسابی! مثل اینکه وزارت خارجه را با وزارت فرهنگ اشتباه گرفته ای ها! آب لبوهای سرخ و داغش را همی زد و گفت؛ مگر این ولدچموش ها هر روز علیه فرهنگ ملت ما حرف نمی زنند؟؟!! این لبوفروش جمهوری اسلامی است؛ ببین چه باید باشد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این جمهوری شهدایی؟!

حسین قدیانی

منبع: قطعه ۲۶

سخنرانی استاد رائفی پور ۲۳ و ۲۴ اسفند ۹۲ در مشهد مقدس

Posted: 11 Mar 2014 03:09 PM PDT

Raefi mashhad سخنرانی استاد رائفی پور 23 و 24 اسفند 92 در مشهد مقدسسخنرانی استاد رائفی پور با موضوع:

شهادت حضرت زهرا (س)

زمان: ۲۳ و ۲۴ اسفند ۱۳۹۲

ساعت ۱۹:۳۰ الی ۲۱

مکان : مشهد مقدس- فداییان اسلام ۱۴ – مجتمع فرهنگی امیرالمومنین(ع)

*اللهم عجل لولیک الفرج*

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع “عرفان های کاذب” در تهران(۵اسفند۹۲)

Posted: 11 Mar 2014 11:57 AM PDT

Raefipur 05 دانلود سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع عرفان های کاذب در تهران(5اسفند92)دانلود سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع “عرفان های کاذب” در تهران(۵اسفند۹۲)

دانلود تصویری با لینک مستقیم و حجم ۲۱۴ مگابایت

دانلود صوت با لینک مستقیم و حجم ۲۱ مگابایت

اللهم عجل لولیک الفرج

منبع: فاراقلیط

هاشمی رفسنجانی: من حرف هایم را در همان نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ گفتم و به آنها معتقدم!

Posted: 11 Mar 2014 08:00 AM PDT

آیت الله هاشمی رفسنجانی بنابر سابقه خود، در روزهای اخیر ادعاهایی را از جنس سیاه نمایی مطلق هشت سال گذشته و سفید جلوه دادن دوران کارگزارن تا قبل از سال ۸۴ را در دستور کار روزانه خود قرار داده است!
روزنامه اصلاح طلب اعتماد در توهین آشکار به رأی مردم در سال ۸۸، با استفاده از وصف دولت نامشروع برای دولت دهم، وارد فضای مصاحبه با رئیس هیت امنای دانشگاه آزاد می شود.

آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با این روزنامه می گوید: روندی که با دوران بازسازی و سازندگی آغاز شد، روند تکاملی بود که تا سال ۸۴ ادامه داشت و اگر همان‌گونه ادامه می‌یافت، به ویژه در زمانی که نفت گران شد و پول زیادی به دست آوردیم، خیلی خوب می‌شد. اگر این هشت سال، دست یک دولت توانا و عاقل بود، پیشرفت کشور حالت جهشی داشت. در مجمع تشخیص مصلحت همه مقدمات را فراهم کرده بودیم. به دستور رهبری اصل ۴۴ را تفسیر کرده بودیم.

خصوصی‌سازی را در سیاست‌های کلی تصویب کرده بودیم. برنامه چهارم که دولت خاتمی به مجلس داده بود، برنامه خوبی بود و بر اساس چشم‌انداز و اصل ۴۴ تدوین شده بود. می‌توانستیم همان روش را ادامه دهیم اما اینها به جای اینکه کارهای ضروری کشور و خلأها را پر کنند، به طرف کارهای پوپولیستی خاص رفتند. سیاست خارجی خیلی معیوب بود. در سیاست داخلی مدیریت خوبی نداشتیم. همه‌چیز دست به دست هم داد و اوضاع به اینجا رسید.

وی مدعی شد: امکانات اساسی را از دست دولت گرفتند و به نهادهایی دادند که نه نظارت‌پذیر هستند و نه حساب پس می‌دهند. معلوم نیست چگونه گرفتند. قرار بود در بورس بگیرند که رفتند در مذاکره گرفتند. مگر مخابرات جای کوچکی بود؟

هاشمی رفسنجانی تیم کنونی دیپلماسی را شاگردان، معاونان و مدیران ولایتی دانست و افزود: اگر بتوانیم از مذاکرات بدون دادن امتیازات بیجا، حق خود را بگیریم و مقررات بین‌المللی را دو طرفه رعایت کنیم، خطر می‌گذرد. ما که می‌خواهیم قوانین بین‌المللی را مراعات کنیم اما اگر دشمنان ما ‌خواستند با همان خصومت حرف بزنند، کار مشکل می‌شود ولی اگر احساس کنند ایران می‌خواهد در یک مسیر قانونی حرکت کند و حسن نیت هم داشته باشند، همه مسائل حل می‌شود.

وی در ادامه تلویحا از کنار آمدن با غرب سخن گفت و افزود: همیشه جزو حرف‌های ما این بود که باید مثل آغاز دولت پس از جنگ، اول شرایط بد سیاست خارجی را درست کنیم. وقتی به دولت آمدم، سیاست تنش‌زدایی را پیش گرفتم که کاملا موفق بود… آقای روحانی هم می‌دانست که باید این کار را حل کند که پیش رفت. بعضی‌ها هم می‌گفتند که باید خودمان در داخل مدیریت کنیم ولی در دنیای کنونی نمی‌توان با قطع رابطه با دیگران کار کرد. مردم هم از دولت انتظار دارند با تدابیر خاص مسائل کشور را پیش ببرد… تا اینجا بد پیش نرفته است.

هاشمی رفسنجانی درباره رئیس کابینه یازدهم می گوید: دیدگاه‌های روحانی نیازی به بحث نداشت چون سال‌ها روحانی همکار وی در سمت‌های مختلف بوده است. برای انتخابات هم اول در جلساتی بحث کردیم که معمولا پس از جلسات مجمع تشخیص مصلحت برگزار می‌کنیم.

پنج، شش نفر از آقایان پس از جلسات مجمع تا ناهار می‌مانند و با همه درباره مسائل مختلف کشور بحث می‌کنیم. در آن جلسات اول به آقای ناطق پیشنهاد کردیم که نپذیرفت. بعد به آقای روحانی گفتیم که پذیرفت، منتها مشروط کرده بود که رهبری مایل باشند. با رهبری ملاقات کردند و رهبری هم تشویق کردند که بیایند. من هم قول حمایت داده بودم. ایشان بر آن اساس آمدند. بعد از آنکه بنابه ملاحظاتی که گفتم، آمدم، ایشان می‌خواست کناره‌گیری کند که گفتم فعلا بمانید چون معلوم نیست چه حوادثی پیش می‌آید.

من تا لحظات آخر تصمیم نداشتم که بیایم. حقیقتا بنا نداشتم که بیایم. حتی در صحبت‌هایی هم که با رهبری داشتم، به ایشان گفته بودم که نمی‌آیم. اواخر دیدم انتخابات گرم نمی‌شود و فضای سیاسی کشور سرد است، مجموعه عوامل مرا مجاب کرد که باید بیایم. جمعه شب که تصمیم به آمدن گرفتم، تلاش کردم تا به رهبری بگویم، که بالاخره در آخرین ساعات وقتی مطمئن شدم که ایشان مخالفتی با آمدن من ندارند، از سرسختی‌هایی که برای نیامدن داشتم، گذشتم.

هاشمی رفسنجانی با مانع خواندن اقدام قانونی و به حق شورای نگهبان در رد صلاحیت ایشان به عنوان یکی از نامزدهای سالخورده می گوید: آن وقت هم به آقای روحانی گفتم که بالاخره یکی از ما می‌مانیم. وقتی می‌خواستند مرا رد صلاحیت کنند، آقای روحانی گفت: در این شرایط چه کار کنیم؟ گفتم: صبر کنید. بعد که مانع ایجاد کردند، ایشان مصمم شد و من هم قول حمایت صریح دادم که چند روز بعد اعلام کردم.
رئیس هیئت امنای دانشگاه آزاد با حمایت قاطع از سخنانش در نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ در حمایت از فتنه گران می گوید: من حرف هایم را در همان نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ گفتم و هنوز هم به آنها معتقدم.

منبع: مشرق


شمع عشق بهترین هدیه برای یک دوست آموزش کوچک کردن شکم پس از زایمان بصورت تصویری و کامل

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان وبلاگ وحید جنتی و آدرس http://vahidjam.lxb.ir/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.